دختران ایرانی نازترین عکسهای ایرانی

عکسهای خفن ایرانی

نازترین عکسهای ایرانی

نازترین عکسهای خارجی

عکس های خارجی

کلیپ عکسهای خفن ایرانی های ایرانی

کلیپهای ایرانی


nedaydosty

reza

nedaydosty

http://nedaydosty.lxb.ir

ندای 2ستی

ندای 2ستی

ندای 2ستی

به وبلاگ من خوش آمدید از اینکه به وب من سر زدید خوشحالم اینجا همه دوستان جمعاً به امید لحظات خوش برای شما ازنظرات،پیشنهادات وانتقادهاتون خوشحال میشم دوستان خوب

ندای 2ستی

شکست

من پذیرفتم شکست را ،

پندهای اهل دور اندیش را ،

من پذیرفتم که عشق افسانه است ،

این دل درد آشنا افسانه است ،

می روم از رفتن من شاد باش ،

از عذاب دیدنم آزاد باش ،

چون که تو تنهاتر از من می روی ،

آرزو دارم که تو عاشق شوی ،

آرزو دارم بفهمی درد را ،

معنی برخوردهای سرد را .

 

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:شعر,;ساعت22:47;توسط reza; | |

بالاتر از سیاهی

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:بالاتر از سیاهی ,;ساعت22:39;توسط reza; | |

جدایی

و گفتی که باید از هم جدا شیم

باید دیگه ما مال هم نباشیم

باید هر یک بریم به سمت یک راه

باید دیگه با هم همراه نباشبم

ولی من به جدایی تن ندادم

دیگه حرفی واسه گفتن ندارم

بدون جون منی ، عمر منی تو

نباشی راهی جز مردن ندارم

به یادت میتپه قلب من هردم

بدون دنیای من باتو بهشته

نباشی این بهشت میشه جهنم

میدونم تو دلت یه جای دیگست

تو دستات جای من دستای دیگست

بدون اگه بخوای ازم جدا شی

میشم تنها ترین تنهای بی کس.....

 

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:جدایی,;ساعت22:36;توسط reza; | |

باران

سوختم باران بزن شاید تو خاموشم کنی
شاید امشب سوزش این زخم هارا کم کنی
آه باران من سراپای وجودم آتش است
پس بزن باران بزن شاید تو خاموشم کنی

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:باران ,;ساعت22:31;توسط reza; | |

بدون شرح


+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:بدون شرح,;ساعت22:25;توسط reza; | |

رفیق

دﻭﺗﺎﺭﻓﯿﻖﻋﺎﺷﻖ ﯾﮏ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﯿﺸﻦ
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻦ 2 ﺟﺎﻡ ﻣﺸﺮﻭﺏ ﺑﺮﺍﯼﺷﻤﺎ
ﻣﯿﺎﺭﻡ
ﺗﻮ ﯾﮑﯿﺶ ﺯﻫﺮ ﺭﯾﺨﺘﻢ....
ﻫﺮﮐﺲ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻤﻮﻧﻪ ﺍﻭﻥ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺍﺯﺩﻭﺍﺝ
ﻣﯿﮑﻨﻪ!...
ﺭﻓﯿﻖ ﺍﻭﻟﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﻣﯿﮕﻪ: ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﯾﻦ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻭ ﺭﻓﯿﻘﻢ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺶﺑﺮﺳﻪ،
ﺭﻓﯿﻖ ﺩﻭﻣﯽ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﻣﯿﮕﻪ: ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽﺍﯾﻦ
ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻭ ﺭﻓﯿﻘﻢ ﺑﻪ ﻋﺸﻘﺶ ﺑﺮﺳﻪ.
ﺑﻌﺪ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﯾﻪ ﭘﯿﮏ ﻣﯿﺨﻮﺭﻩ ﻣﯿﮕﻪ ﺯﻫﺮﺗﻮ ﺍﯾﻦ
ﺑﻮﺩ!
ﻣﯿﺨﻮﺭﻡ ﺑﻪ ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﺍﯾﻦﺩﻭ
ﺭﻓﯿﻖ ﺑﻪ ﻫﻢ ﻧﺨﻮﺭﻩ♥.

 

+نوشته شده در پنج شنبه 8 فروردين 1392برچسب:نظر ,جک جدید , خنده بازار , عشقولانه , دوستان ,عشق ,جالب انگیز,;ساعت22:22;توسط reza; | |

فال ازدواج

این فال ازدواج مشخص میكند متولدین کدام ماه ها با یكدیگر ازدواج كنند كه ازدواج موفقی داشته باشند . کافیست روی ماه تولد شخص مورد علاقه تان کلیک کنید و در صفحه جدید اطلاعات کاملی در مورد شاخصه های متولدین این ماه داده شده است .

فال ازدواج

 

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

 

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

متولدین اردیبهشت ماه

متولدین فروردین ماه

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

متولدین تیر ماه

متولدین خرداد ماه

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

متولدین شهریور ماه

متولدین مرداد ماه

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

متولدین آبان ماه

متولدین مهر ماه

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

متولدین دی ماه

متولدین آذر ماه

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

** PLEASE DESCRIBE THIS IMAGE **

متولدین اسفند ماه

متولدین بهمن ماه

+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:فال نظر ,جک جدید , خنده بازار , عشقولانه , دوستان ,عشق ,جالب انگیز,;ساعت12:51;توسط reza; | |

تبریک سال نو

فرا رسیدن نوروز باستانی ، یادآور شکوه ایران و یگانه یادگار جمشید جم بر همه ایرانیان پاک پندار ، راست گفتار و نیک کردار خجسته باد

نوروز  سال 1392 هجری شمسی برابر است با :

9035    میترایی

3751    زرتشتی

2623     مادی

باشد که در سال جدید کدورتها را در سال کهنه بگذاریم و با قلبی پاک به استقبال بهار فصل شکفتن و نو شدن و نوروز زمان پاک شدن برویم

+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:نوروز 92 , سال جدید,;ساعت12:44;توسط reza; | |

عکسهای عاشقانه جدید 92

 

عکس های عاشقانه جدید

 


ادامه مطلب
+نوشته شده در سه شنبه 6 فروردين 1392برچسب:عکسهای جدید 92 عاشقانه ,;ساعت12:21;توسط reza; | |

اس ام اس جدید 92


متن ادبی و دوستانه تبریک عید ۹۲

پیام نوروز این است

دوست داشته باشید و زندگی کنید ، زمان همیشه از ان شما نیست . . .

.

.

.

متن عاشقانه تبریک عید نوروز ۹۲

اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است

اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد

پس نوروزت مبارک که سالت را سرشار از عشق کند. . .

.

.

.

متن اداری

یا مقلب القلوب و الابصار یا مدبرالیل و النهار

یا محول الحول و الاحوال حول حالنا الی احسن الحال

حلول سال نو و بهار پرطراوت را که نشانه قدرت لایزال الهی و تجدید حیات طبیعت می باشد

رابه تمامی عزیزان تبریک و تهنیت عرض نموده و سالی سرشار از برکت و معنویت

را ازدرگاه خداوند متعال و سبحان برای شماعزیزان مسئلت مینماییم

.

.

.

متن ادبی

سال نو می شود ، زمین نفسی دوباره می کشد

برگ ها به رنگ در می آیند و گل ها لبخند می زند

و پرنده های خسته بر می گردند و دراین رویش سبز دوباره…من…تو…ما…

کجا ایستاده اییم.سهم ما چیست؟

نقش ما چیست؟…پیوند ما در دوباره شدن با کیست؟

زمین سلامت می کنیم و ابرها درودتان باد و

چون همیشه امیدوار وسال نومبارک

.

.

.

متن زیبا و دوستانه تبریک عید ۹۲

یادم باشد که زیبایی های کوچک را دوست بدارم حتی اگر در میان زشتی های بزرگ باشند

یادم باشد که دیگران را دوست بدارم آن گونه که هستند ، نه آن گونه که می خواهم باشند

یادم باشد که هرگز خود را از دریچه نگاه دیگران ننگرم

که من اگر خود با خویشتن آشتی نکنم هیچ شخصی نمی تواند مرا با خود آشتی دهد

یادم باشد که خودم با خودم مهربان باشم

چرا که شخصی که با خود مهربان نیست نمی تواند با دیگران مهربان باش

.

.

.

عمری با حسرت و انده زیستن نه برای خود فایده ای دارد و نه برای دیگران باید

اوج گرفت تا بتوانیم آن چه را که آموخته ایم با دیگران نیز قسمت کنیم . . .

.

.

.

لحظات از آن توست؛ آبی، سبز، سرخ، سیاه، سفید

رنگهایی را که بایسته است بر آنها بزن

روزهایت رنگارنگ

سال ۱۳۹۲ مبارک . . .

.

.

.

اس ام اس زیبا و دوستانه تبریک عید ۹۲

درشکفتن جشن نوروز برایت در همه ی سال سر سبزی جاودان وشادی

اندیشه ای پویا و آزادی و برخورداری از همه نعمتهای خدادادی آرزومندم . . .

.

.

.

متن زیبا و دوستانه

جشن است که نوروز به پا خاسته است ،شادی و سعادت جهان ان تو باد

از هر دو جهان فقط تو را می خواهم . . .

.

.

.

متن دوستانه و زیبا

نوروز پاسداشت عشقهای کوچکی است که زنده مانده اند

و روز تعظیم در برابر عشق های بزرگی که عظمت را کوچک می دانند

پس به تو در نوروز سلام می کنم که بزرگترین عشق این کوچکی . . .

.

.

.

متن فانتزی و دوستانه


نوروز این رفاقت را نگاهبانی می کند

که باور کنیم قلبهامان جای حضور دوستانمان هستند . . .

.

.

.

در این نوروز باستانی خیال آمدنت را به آغوش خسته می کشم . . .

.

.

.

 

متن فانتزی و دوستانه تبریک عید نوروز ۹۲

نوروز یعنی هیچ زمستانی ماندنی نیست

اگر چه کوتاهترین شبش یلدا باشد . . .

.

.

.

متن تبریک عشقولانه و فانتزی

نوروز پیام آور مهر است که مرا وا می دارد

تنها به خاطر تو دوست داشتن را یاد بگیرم . . .

+نوشته شده در جمعه 2 فروردين 1392برچسب:تبریک سال نو ,نظر ,جک جدید , خنده بازار , عشقولانه , دوستان ,عشق ,جالب انگیز,;ساعت23:32;توسط reza; | |

اس ام اس جدیدتبریک سال 92


ما تصمیم گرفتیم عید امسال جلو مهمونا فقط تخمه بزاریم

و به هر مهمونی که به تخمه ها دست نزنه یه دونه پسته جایزه بدیم

انشاء الله شما برنده جایزه ما باشید

پیشاپیش سال نو مبارک !

.

.

.

تحویل کاملا رایگان سال نو ، با ما تماس بگیرید !

.

.

.

بچه ها حواستون باشه

تو این چند روز ممکنه یه اس ام اس از دوستتون بیاد که :

“سلام داداش شرمنده من جایی گیر کردم میتونی ی شارژ واسم بفرستی؟”

چون بعد این که شارژ رو فرستادی یه اس دیگه میاد:

” پیشاپیش عیدت مبارک بابت عیدی که بهم دادی ممنون.”

سو استفاده نکنین فقط  :D

.

.

.

.

داره آروم آروم میرسه!

████▒ ۹۸%

♥♥ سال نو پیشاپیش مبارک ♥♥

.

.

.

حالا ما که هیچ !

اما امیدوارم عکس های شما توی سال جدید ۲ نفره باشه !

عیدت مبارک

.

.

.

با توجه به گران شدن پسته با خوردن هر پیاله نخود

یک عدد پسته برنده شوید !

.

.

.

اگه امسال قصد داری آجیل رو تحریم کنی

پیشاپیش اس ام اس بزن بگو تا بیخودی خونت وقت تو تلف نکنیم !

.

.

.

تحویل نمیگیرم…!

سالی را

که بدون حضور تـــــــــــو تحویل شود

.

.

.

انقدر مار بازی در آوردی که سال ۹۲ رو به خاطر تو گذاشتن

سال مار و افعی …

حواست باشه پارسال هم خیلی گاو بازی در اورده بودی

 خدا کنه سال بعد سگ نشی !

+نوشته شده در جمعه 2 فروردين 1392برچسب:نظر ,جک جدید , خنده بازار , عشقولانه , دوستان ,عشق ,جالب انگیز,;ساعت22:59;توسط reza; | |

تبریک سال نو

دنیا را برایتان شاد شاد وشادی را برایتان دنیا دنیا آرزو میکنیم

سال نو مبارک

+نوشته شده در چهار شنبه 30 اسفند 1391برچسب: تبریک سال نو ,نظر ,جک جدید , خنده بازار , عشقولانه , دوستان ,عشق ,جالب انگیز,;ساعت21:55;توسط reza; | |

سریال های نوروز و سیزده روز خنده


شبکه تهران: هفت سین به کارگردانی یدالله صمدی

«بی خود و بی جهت» در تلویزیون؟!


ادامه مطلب
+نوشته شده در شنبه 26 اسفند 1391برچسب:فیلمهای تلویزیونی,;ساعت23:1;توسط reza; | |

سریال های نوروز و سیزده روز خنده

شبکه سوم: سریال «پژمان» به کارگردانی سروش صحت

سام درخشانی مدیر برنامه های پژمان جمشیدی


ادامه مطلب
+نوشته شده در شنبه 26 اسفند 1391برچسب:فیلمهای تلویزیونی,;ساعت22:59;توسط reza; | |

سریال های نوروز و سیزده روز خنده

شبکه دوم: خروس به کارگردانی سعید آقاخانی

نویسنده «ضد گلوله» در تلویزیون


ادامه مطلب
+نوشته شده در شنبه 26 اسفند 1391برچسب:فیلمهای تلویزیونی,;ساعت22:56;توسط reza; | |

سریال های نوروز و سیزده روز خنده

شبکه اول: پایتخت 2 به کارگردانی سیروس مقدم

از شمال تا جنوب؛ به کسی برنخورد!


ادامه مطلب
+نوشته شده در شنبه 26 اسفند 1391برچسب:فیلمهای تلویزیونی,;ساعت22:53;توسط reza; | |

عكسهاي زيبايي از سريال شميم عشق با سلام

عكسهاي زيبايي از سريال شميم عشق

سريال تركي شميم عشق كه در كانال gem tv پخش ميشود به همراه سريال عمر گل لاله كه با هم ارتباط هم دارند از سريالهايي است كه مخاطبان خيلي زيادي رو هر شب پاي خودش مينشونه
داستان رمانتيك و زيبا و تم خانوادگي سريال و نداشتن صحنه هاي نا مناسب باعث شده اين سريال موفقيت زيادي در جذب طيف هايي از تمام گروههاي سني بدست بياورد....
  اینم چند عكس زيبا از اين سريال در ادامه مطلب


ادامه مطلب
+نوشته شده در شنبه 26 اسفند 1391برچسب:نظر ,جک جدید , خنده بازار , عشقولانه , دوستان ,عشق ,جالب انگیز عکس ,;ساعت22:26;توسط reza; | |

هفت خط ــــــهفــــــــــط خــــــــــت

عکس

بانـــــــــــــــــــوی هفت خطـــــــــــــــــــــــ م ... نه هفت خط ..

مینویستمت به هفت خط عشق در هزاره های دلداده گیم .. غزل میشوی در هزاره ی اول , بر لبان دخترکان باکره ای که طعم بلوغ را گاز نزده اند و شرم در نگاهشان قرمزی گونه هایشان را منعکس میکند ... پرستیده میشوی در هزاره ی دوم , وقتی زلیخای تمنا پرده دری میکند که هفت خط بودنش را وسیله ی فریبندگی سلطانیتت کند , آنجا که تو زانویت خم نمیشود که لبان شهوت را بوسه زنی .. مقتدر ترین در رویاهای زنانگیش نقش صبوری بر قامت انتظارش میزنی ... میماند و متحول میشود که در هزاره ی سوم سیاهی چشمانش را در بهت نگاهت به نام عشق به ودیعه گذارد .. آنجا که تو اینبار از پای در آمدی , به افسون من , دیوانه خطابت میکنند .. دیوانه ای که جز لیلی کس نمیشناسد ... سروده میشوی در هزاران مثنوی ... و به یُمن عشق من , جاودانه در تاریخ خط نویسان هر دو عالم هستی پذیرفته ی قـُرب میشوی ...

هنوز هم از تو مینویسم تا آتشی شوم بر تندیس صلابتت و تو سیاووشی شوی که در تمنای وصالم پروانگی است در حرارت شمع شهوت های دنیوی سوخته و خاکسترت رنگ پریشان احوالی مرا جوهر شاعران عصرت کند .که طومار دلدادگیت در کُتب حکیمان آنجا که پادشاهان زمانت را به نگارش میسرایند تو هم تجلی کنی و هزاره ی چهارم عشق ثبت بر جریده ی حماسه نویسان شود .. سوختی ولی خدایت آتشی سرد و گلستانی زیبا از حضورت تقدیم صحنه ی دلدادگی ها کرد که قلعه ی عشق دگر بار با نام همچو تویی معشوق حکاکی شد .. و آبی سفید که خنکای دل شیرین صفتان باشد از احساس زمین جاری شد ..

و فرهاد وار نقش ایثار و از خود گذشتیگی در تاریخ زمانه به ثبت رسید که باید از محبوب گذشت, تا دامن عشق به خودخواهی آلوده نشود .. و خسروانی در رقابت اینگونه شیر مردانی که در ایثار گری , کوه نیاز را دستخوش غرور جوانی نمیکنند به داشته های خود ننازند ... و هزار ی پنجم عشق در نگاه شیرین ابدیت گرفت ..

مینویسمت ای مرد به هفت خط عشق .. در قعر هر سکوت .. با زبان بی زبانی .. بر بی سطری اوراق دلدادگی ام .. در چاه تنهاییم آنجا که بیژن نامی رُستن گرفت .. و ظلمت تنهایی سایه ای بر عزلتم انداخت ..و صبورانه مرا به داشتنت میخواند ... که چه باشی و چه نباشی ... بر روشنای آفتاب یا در قعر تاریکی و ظلمات . باز تو همواره صد رنشین قلب منی .. ای مرد ... و هزاره ی ششم پیشکشی عشقی میشود که نام تو رهگـــــــــــــــــذر در قلمروی احساسم به هفت خط زیبای عشق نگارش شود بر ستون استقامتم , که تو در این هزاره آزادیت حکم میکند این چله نشین عشق را که در هر زمان همتایی نداشت .. و هماره سوگلی قلب عشاقش میبود شریکی برایش انتخاب کنی از نوعش .. شرع را میخی کنی که با خط دُرشت مسماری هزاری هفتم را اینگونه رقم زند که بنویسد ( ای مرد تو بر داشتن چهار همسر ) آزادی ... و من هنوز اشک را مینویسم , اینبار نه از سوختن ها و تنهایی و قعر چاه ... بلکه از رقابتی که تو برایم رقم زدی با همنوعانم ..

 

+نوشته شده در 24 اسفند 1391برچسب:نظر ,جک جدید , خنده بازار , عشقولانه , دوستان ,عشق ,جالب انگیز,;ساعت21:47;توسط reza; | |

میـ ـان آبی زلال رویــاهـ ــا..

میـان آبی زلال رویـاهـ ـا.. همچـو.. شاپرکــ. های مسـافـ ـر.. چشـ م که ببنــدی... خواهی دید آنچـه را که هرگز در دنیای خـاکی ندیدی..
میبینی تمام قطرات بـاران عاشقتر از همیشه روی گــونه های تبدارتـــ. میبارند..خنکی نسیـ م .. به روی پوستتــ..

تــو را.. به وجـ ـد می آورد گــویی.. جانی دوباره به روح خستـ ه ات می بخشــ ـد..

محکمـو پـابرجا می ایستی. و بی آنکـ ه بدانی .. نظـاره میکنی.. گــونه هــای زیبایتــ.. غــرق سیلاب اشکــ. های بی محـ ـابـا می شـود
...
مـ ـوج گیســوان شبرنگتــ.... همراه باد به رقص در می آید.آرام همـ ــراه امـواج سرکشــ.. بالا و پایین می روی...
معنای فــریـاد را حس کنی.. میتوانی درک کنی که چقدر ثانیه ها محتــاج هستند تا تــو.. به فـریـاددعوتشـ ـان کنی...
میــدانی.. که چه لـذتی می برند برگـــ.. هـای زرد و خشکــ.! لحظـه تبـ ـدیل شدن بـه رد پاو صــ ــدا...


میشنـوی.. صــدای موسیقی ملایـ م پــرواز قاصـدکـــ. هـا را ..





میـ ـان آبی زلال رویــاهـ ــا
..

چشـ م! که ببنـدی ..خـواهی دیـد! آنچـ ـه را که هرگـــــ ـز ندیــدی..
میفهمی که آرامش شبـــ.. بیتاب صدای لالایی جیرجیرکــ.هاست! خوب لمس میکنی حس خیس قطـ ـرات شبنـ م را ..
که زیبا روی گلبرگــ.ها در انتظار سحـر هستند.. آنقـدر نزدیکی که دیگر تن سرد مـ ــرداب را .. با تمـام ذراتشــ.. حس میکنی..


1972733dx7udk9h8h.gif


و میبینی ...

که نیلـوفـ ــر .. چگونه زود پـای غـ ـرق خامـوشی مـ ــرداب میشـ ـود
+نوشته شده در 24 اسفند 1391برچسب:,;ساعت21:47;توسط reza; | |

خاطــــره های عاشقانه ..

نشسته بودیم توی جمعی .. من با دخترای اون جمع میگفتم و میخندیدم ..و تو سرگرم صحبت با پسرای اون جمع ... هنوز حضور همو احساس نکرده بودیم ... صدای خنده ی من کمی بلند تر از حد معمول شد ... همه ی اونایی که توی جمع شما بودن به سمت ما نگاه کردن ... نگاه تو به نگاه من حلقه شد .. صدای خنده ام قطع شد . یه مکث ..لبامو ورچیدم .. انگار که خجالت کشیده باشم ... تمومی من چشم شد و به سمت تو کشیده شد ... بدون اینکه پلک بزنی خیره شدی به چشمام ... دوستات دوباره مشغول صحبت و بازی شدن .. و تو هنوز نگاهت به این سمت بود .. سعی کردم خودمو جمع و جور کنم و پلکامو پایین بیارم ..و خودمو توی جمع دخترا گـــُم کنم ... تو هم برگشتی به سمت دوستات ... هر از گاهی دوباره این نگاه ها بهم حلقه میشد ... و دو باره من آب دهنمو قورت میدادم و از شرم نگاهمو میدزدیدم .. حواست دیگه اونجا نبود ... ولی همونجا نشسته بودی ... تولد یکی از بچه ها بود ... یکیشون گیتارشو آورد و شروع کرد به نواختن ... صدای موزیک ارومی فضای اونجا رو پر کرده بود ... همگی متوجه صدا بودیم ... همه ساکت .... او میخوند و مینواخت ... هر از گاهی دوباره با یه سطر از ترانه .. تموم حست به این سمت کشیده میشد ... و اون نگاه خیره ... و یه لبخند ملایم ... .. ساعتها به همین منوال میگذشت ... زمان میگذشت و ما بیخیال هر بود و نبود ... کاش زمان همونجا متوقف میشد ... حس کنجکاوی ..که این کیه که این نگاهش از بلور مردمک چشمم میگذره تا رُخنه کنه تــَه وجودم ... شاید تو هم به این فکر .. که چی شد یهو ... ؟ کیه این دختره ؟؟ دست و پامو گم کرده بودم ... با اینکه میدونستم کسی متوجه نگاه های دزدکانه ی ما نیست .. ولی یه ترس و دلهره شیرین وجودمو در بر گرفته بود ... که نکنه کسی متوجه بشه و من خجالت بکشم ..

خواننده میخوند .. نور چراغ رومانتیک بود .. طوری که چشم رو اذیت نمیکرد ... فضای اونجا دوستانه بود ... قلب من اما بی وقفه میتپید ... و نگاه های تــــــــــو .. تا عمق وجودم جاری میشد ... اون شب تا نیمه های شب احساس من توی ابرا بود .. ترو نمیدونم ... جشن تولد تموم شد .. موقع رفتن .. حیاء مانع میشد تو بسمتم بیایی .. چه جوری شد که سندرلا وار از اون جشن گریختم و رفتم نمیدونم ..ولی در دلم آرزوی تو بود .. تویی که نمیشناختمت .. توی که نمیدونم چرا اینقدر حس خوبی بهت داشتم ...

تموم شب رو و فرداهای ما بعد اون شب رو .. بیاد اون دو چشم خیره بودم ... که کی دوباره میشه این شخصیت رو دید .. کی بود ؟ از کی نشونیشو بگیرم ؟/ دوباره میبینمش .. ؟ و فرصتی که از دست داده بودم ...

 

باران به شدت میبارید ... توی اتاقم مشغول نوشتن یه سری خاطرات بودم .. موزیکی آرووم از پخش کن ؛ فضای اتاقمو کمی رومانتیک کرده بود .. صدای شـُرشــــــُر باروون هم طراوت خاصی به احساسم میبخشید .. رفتم کنار پنجره .. پرده رو عقب کشیدم .. و زل زدم به این قطره های که نمیدونم سرشک کدامین فرشته است که اینچنین میبارید .. هوا زیاد سرد نبود .. دلم هوس کرد برم پیاده روی .. شال و کلاه کردم و از خونه زدم بیرون ... نمیدونم اون روز بعد الظهر چقدر و تا کی پیاده روی میکردم .بدون چتر زیر اون باروون زیبا . کنار ایستگاه اتوبوس ایستاده بودم و دلم میخواست بقیه راه رو یا شهر رو از پشت پنجره های خیس و بارونی ببینم .برام مهم نبود مسیر به کجا ختم میشه و یا کدام چهار راه پیاده میشم .. تنها چیزی که مهم بود اون روز احساسم پر از طراوت این باران بشه و روحم باران خورده بشه ..

همانطوری که ایستاده بودم و منتظر اومدن اتوبوس .. دیدم انگاری که باران بند اومده باشه دیگه بارانی روی سرو صورتم پاشیده نمیشد ... برگشتم سمت چپمو نیگاه کردم ..دیدم همون دو چشم خیره .. همونی که اون شب نگاهش با نگاهم بازی ها میکرد .. کنارم ایستاده و چترش رو سایبونم کرده .. فاصله بین منو و او بقدر یک احساس بود .. با علامت سوالی به بزرگی تمومی احساس های این چند روزه ام .. نگاهمو دوختم به چشماش .. بدون اینکه حرف و حدیثی حتی بقدر یه کلمه بین ما رد و بدل بشه .. توی چشماش تمنایی از نوع شفافیت بلوغ یک اتفاق شیرین موج میزد ... اتوبوس ایستاد .. با لبخندی یخ زده پلکهامو روی هم نهادم به سمت درب عقب اتوبوس رفتم .. اونم به سمت درب جلویی اتوبوس .. اون سوار شد و من نتونستم .. او میرفت و من چشمام اتوبوس رو میپایید ..

این نگاه چه بود که بدون هیچ کلامی برای بار دوم به سر وقت احساسم می اومد ..و تا میومدم که از ذهنم محوش کنم دوباره گریبان گیرم میشد ؟؟ او رفت و من دوباره پناه بردم به بارانی که مدام میبارید .. سعی کردم دوباره بقیه راه رو پیاده روی کنم .. نمیدونم کدوم چهار راه بود که احساس تشنگی کردم .. به دنبال یه کافی شاپ بودم همون حوالی ...

نور قرمزی که روی لافته ی کافی شاپ بود نظرمو جلب کرد ..مثه موش آب کشیده شده بودم .. وارد کافی شاپ شدم .. نزدیکترین میزی که با شیشه هایی که به خیابون متصل میشد نشستم .. خیره شده بودم به خیابون و باروونی که میبارید و ذهنم رو در ایستگاه اتوبوس .در عمق اون نگاه رها کرده بودم .. برگشتم که قهوه ام رو بردارم .. هنوز قهوه رو روی لبم ننهاده بودم که روی میزی که مقابل میزم بود همون نگاه .همون چشمان .. خیره به من .. با لبخندی به زیبایی ؛ احساس باران خورده ام ... مکث کردم ..پلکهامو اوردم پایین و ............

او تنها نبود .همراه با شخصی که پشتش به من بود مشغول حرف و حدیث بود ..

دوباره اون چشمهای خیره .. اون نگاه آشنا ... و منی که ذهنمو کشان کـِشان از ایستگاه اتوبوس تا این کافی شاپ کشانده بودم .. که غرق در زیباترین تصویر زنده دنیا بشم ..

قهوه ام تموم شد .. و نمیدونم چه جوری اون فضا رو ترک کردم ... و ساعتها ذهنمو درگیر این اتفاق خواستنی کردم ..

شب پلکهامو که میبستم .. رویای اون نگاه پشت نگاهم نقش میبست ..

 

 

یه شب پاییزی کـِز کرده بودم جلوی تلوزیون ..مشغول تماشای فیلم شب یلدا بودم .. این فیلم یه حس زیبایی به احساسم میده .. قهرمان قصه ( حامد ) رو ستایش میکردم .. وفایی که در کمترین اشخاص میشد لمس کرد .. احساس زیبایش در بروز دادن عشقی که به همسرش داشت .. تلفن خونه زنگ خورد .. برداشتم .. نیلوفر بود .. با همون لحن شیطنت آمیزی که همیشه توی صحبت هاش موج میزنه ..

- باز نشستی کـُنج خونه رویای شاهزاده و اسب سفیدشو توی ذهنت مجسم میکنی .. دختر تو از این دنیای رویاها خسته نشدی .. پاشو خودتو آماده کن . بچه ها دارن میرن شمال ..تو هم دعوتی ..

- کدوم بچه ها ..؟

-اووووووووووووه حواست کجاست .. همه ی گروهک ما .. بچه های شب جشن تولد امــیر ..

- همشون ؟؟

------منظورت چیه از همشون ؟ خوب آره همگی میخواییم بریم شمال .. وسایلت رو آماده کن صبح ساعت پنج میام دنبالت .. میریم ترمینال آرژانتین با تور میریم شمال ..

گنگ و مبهوت تا لحظاتی کنار میز تلفن خشکم زده بود .. از آخرین دیدار منو و چشمای او .. دو سه ماهی میگذشت .. نه اینکه خاطره ی اون چشمها رو فراموش کرده باشم .. ولی در ذهنم کم رنگش کرده بودم .. همه ی خودمو به دست تقدیری که برایم رقم خورده بود سپرده بودم .. دلم نمیخواست خودم برم دنبال تقدیر .. دلم میخواست اینبار هر اتفاقی میخواد توی روزگارم بیفته اتفاقی باشه .. بدون هیچ نقشه ی قبلی .. بدون طراحی های ذهنی خودم .. یه نوع شوق عجیبی برای رفتن به این سفر توی وجودم شکوفایی میکرد .. با چه حس و حالی وسایلمو جمع کردم , بماند .. اصولا من از رفتن به سفر شمال احساس طراوت و تازه گی میکنم .. اینبار این حس دو برابر شده بود .. انگار انگیزه ای منو به رفتن وا میداشت .. دوباره اون شب کذایی تولد و اون روز باروونی .. اون ایستگاه اتوبوس .. اون کافی شاپ مثه صحنه های یک فیلم از ذهنم عبور کرد .. دلتنگ دو جفت چشم قهوه ای خیره بودم .. این دلتنگی از کجا سر چشمه میگرفت نمیدونم ..

اینبار مثه ادمایی که خودشون رو واسه یه میتینگ خاص آماده میکنند .. هی بخودم میرسیدم .. هی خودمو جلوی آیینه بررسی میکردم .. یهو توی ذهنم یه فکر جرقه زد .. که .... اگر نیادش .. اگر اون جزء دعوت شدگان نباشه ..

-حالا چه اصراریه که حتما باشدش .. چت شده دختر .. ؟

ساعت پنج صبح ما توی ایستگاه آرژانتین بودیم .. تعداد زیادی از بچه ها رو میشناختم .. دخترای شب تولد همه بودند .. یه نوع ترس . نه ..نه .. یه نوع حیای زنانه مانع از این میشد چشمامو همه جا بچرخونم ببینم اونم هستش .. سمت پسرا رو نگاه نمیکردم .. ولی دزدکی زیر چشمی هر از گاهی نگاهمو به طرزی که طولانی نشه به این سمت و اون سمت میچرخوندم ..

میزبان داد زد که ./... بچه ها سوار شید .. فکر کنم همگی اومدن دیگه .. سوار شید ..

نیلوفر گفت برو سوار شو بهترین جا رو انتخاب کنیم .. صندلی سوم سمت چپ من کنار پنجره مثه همیشه .. هوا تقریبا سرد بود .. یکی یکی بچه ها سوار میشدن و من همشون رو زیر نظر داشتم ببینم اونم در جمع ماست .. صندلی ها پر شد .. روبروی ردیف ما یک صندلی خالی بود .. دوست پسر نیلوفر حمید .. نشسته بود .. حمید گفت بچه ها صبر کنید .. همراه من هنوز نیومده ..

بچه ها همگی زدن زیر خنده .. که ..حمـــــــــــید همراه اول یا ایرانسل رو میگی .. صدای خنده توی فضای اتوبوس پیچیده بود ..

یکی میگفت یه زنگ بزنید به همراه حمید صداش درآد ببینیم کجا قایم شده ..

تپش قلبم زیاد شده بود .. یعنی همراه حمید همون دو چشم خیره است .. یه ربع منتظر موندیم .. من مشغول حرف زدن با نیلو بودم که یهو دیدم یکی وارد اتوبوس شد .. همردیف من نشست .. فاصله بین من و او .. حمید و نیلو بود .. اونم کنار پنجره نشسته بود .. با لبخندی که مثه همیشه روی اون لبهای برجسته اش بود .. و کمی متمایل کردن سرش به سمت پایین ..سلام کرد .. بدون کلام ..

منم فقط مثه همیشه پلکهامو روی هم نهادم .. شاید به سبک منم , این هم یعنی سلام ..

آرووم گرفتم و نگاهمو دوختم به دنیای پشت شیشه ی اتوبوس .. حمید و نیلو داشتند با هم صحبت میکردن .. او هم روش رو برگشتونده بود به عقب با یکی از بچه ها صحبت میکرد .. همینکه اومد برگرده .. چشماشو دوخت به نگاه من ... یه مکث کوتاه و بعد جلوشو نیگاه کرد ..

 

 

این صحنه ها طی اول راه چند باری تکرار شد .. اول جاده چالوس .. آهنگ رضا صادقی ..خدا رو چه دیدی ... یه نگاه ممتد طولانی و چشمای من که میرفت در نگاه او بخواب بره .. قلبم تند تند میزد .. این آهنگ هم بیشتر کمک میکرد که احساساتم لطیف تر بشه .. هوای زیبای پاییزی اول صبح .. منظره طلایی رنگ پاییزی جاده شمال ... اون دو چشم خیره و نگاه های دزدکانه .. و لبخندی که مستم میکرد ... تموم صداهای توی اتوبوس برام گنگ و نامفهوم شده بود .. اصلا هیچی نمیشنیدم .. تموم حواس شش گانه ام در نگاهم ذخیره شده بود ... روحم تا نزدیکی خدا به پرواز در اومده بود ..

 

تا بعــــــــــــــــد ...

+نوشته شده در 24 اسفند 1391برچسب:,;ساعت21:47;توسط reza; | |

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد